برشی از خاطرات رهبرانقلاب/ توسل آیتالله خامنهای به تربت اباعبدالله (ع) هنگام سیل
تاریخ انتشار: ۶ فروردین ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۲۲۰۱۹۵
گروه سیاسی جهان نيوز: خون دلی که لعل شد ترجمه فارسی خاطراتی است که آیتالله خامنهای به زبان عربی از دوران جوانی و سالهای مبارزه و زندان خود در دوران تبعید روایت کردهاند. در سلسله گزارش پیش رو هر روز برشی از کتاب خون دلی که لعل شد که حاوی خاطرهای جذاب از دورانهای زندگی رهبر فرزانه انقلاب است برای مخاطبان منتشر میکنیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
***
خاطره زیر شرحی است از وقوع سیل در ایرانشهر هنگامی که رهبرانقلاب در آن منطقه تبعید بودند:
پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم - که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود - رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند.
جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه ها را یکی پس از دیگری می شنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی امان، خراب شدن خانه ها و فریاد کمک خواهی مردم.
در چنین حالت بحرانی و وحشتناک، ذهن انسان فعال میشود و به دنبال هر وسیله ای برای مقابله با وضع موجود میگردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری میتوان به تربت سیدالشهداء (علیه السلام) - به اذن خدای متعال - توسل جست. قطعه ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم.
آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد.پس از آنکه سیل بند آمد کمیته ای برای کمک به سیل زدگان تشکیل دادیم. آن شب فعالیت مهمی امکانپذیر نبود؛ لذا کار را به صبح فردا موکول کردیم.
به خانه رفتم؛ خانه دو باب منزل بود که در بین آن دو، یک در مشترک وجود داشت. من و آقای راشد در یکی از این دو منزل و آقای رحیمی و آقای موسوی شالی در منزل دیگر ساکن بودند. این دو نفر هم پس از آقای راشد به ایرانشهر تبعید شده بودند. آقای رحیمی پس از انقلاب، زمانی که نماینده ی مجلس بود، به شهادت رسید. وقتی به خانه رسیدم، دیدم خانه سالم است و آب فقط تا نزدیکی آن رسیده.
در شهر پیچید که خانه ی تبعیدی ها را آب نگرفته، و این را کرامتی برای ماتلقی کردند. اما من به مردم توضیح دادم و گفتم: اینکه آب وارد خانه ی مانشده، به این دلیل است که خانه در جای بلند واقع شده و بنابراین معجزه و کرامتی در کار نیست.
منبع: جهان نيوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۲۲۰۱۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
محتویات کیف مرتضی مطهری هنگام شهادت؛ از چک برگشتی تا پوند انگلیس +تصویر
شامگاه سهشنبه ۱۱ اردیبهشت، ۱۳۵۸ دکتر مرتضی مطهری در حالی که پس از جلسهای (آخرین جلسهی مکتب متاع) ۱ از خانهی دکتر یدالله سحابی (مشاور نخستوزیر) واقع در خیابان فخرآباد خارج میشد توسط یکی از اعضای گروه فرقان مورد سوءقصد قرار گرفت و به شهادت رسید.
مجلهی جوانان امروز ۵ روز (۱۷ اردیبهشت ۵۸) روز بعد ضمن گزارش جزئیات ماجرا حاشیهای را نیز دربارهی آن منتشر کرد که جالب بود. این مجله نوشت:
پاسداران محتویات جیب آقای مطهری را جمعآوری کردند که عبارت بود از:
کیف بغلی محتوای ۱۳۳۶۳ ریال پول، ۲۸ پوند انگلیسی، تقویم بزرگ و تقویم کوچک، فیلم و اسلاید، ساعت ژاپنی، ناخنگیر، دستهکلیدی با ۱۱ کلید، دسته چک بانک ملی شعبه قلهک، یک شیشه قرص ویتامین ب، کلید کوک ساعت دیواری، فیش عوارض نوسازی شهرداری که روز قبل پرداخت کرده بود، فاکتوری مربوط به دبستان نیکان، نامهای برای محمد مطهری به امضای: دوستدار علی، دو نامه هوایی، رسید خیریه ثامنالحجج حسینیه همدانیها، رسید ۳ فقره قبض به امضای روحالله موسوی (معلوم نیست مربوط به حضرت آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران است یا شخصی دیگر)، صورت ۴۴ فقره سند از مشهد جاده سنتو چهل کیلومتری مشهد، گزارش خلاصهشده از بخش اقتصاد اسلام، نامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی، رشد انسان در مارکسیسم و اسلام، نامه بنیاد مستضعفین، نامه به مهندس بازرگان (نخستوزیر) به امضای حسین انصاری، چهار عکس رنگی که یکی از آنها از خودش، یکی از آیتالله منتظری و ۲ نفر دیگر، مقداری کاغذ سفید، انگشتری عقیق، چک برگشتی از بانک عمران به مبلغ بیست و شش هزار تومان.
پینوشت:
جمعیت متاع مخفف «مکتب تربیتی اجتماعی عملی» است؛ جمعیتی که فعالیت غیرعلنی داشت و برای مسائل اجتماعی تشکیل شده بود و شکل سیاسی نداشت؛ بااینحال رنگورویی مذهبی داشت. از اعضای این گروه میتوان به مهدی بازرگان، یدالله سحابی، عزتالله سحابی، ابراهیم یزدی، مرتضی مطهری، غلامرضا سعیدی، احمد آرام، مهدی حائرییزدی، علی ترخانی، مصطفی کتیرایی و عباس تاج اشاره کرد. ازجمله کارهای بیسروصدای این جمعیت بنیادگذاری مؤسسههایی مانند شرکت سهامی انتشار، شرکت قلم، انجمن اسلامی مهندسان، انجمن اسلامی پزشکان و انجمن اسلامی معلمین بود. این جمعیت از سال۱۳۳۱ تا ۱۳۵۶ و اوایل ۱۳۵۷ که فعالیتهای سیاسی اوج گرفته بود، به صورت مرتب به تشکیل جلسه میپرداخت؛ تا اینکه به دلیل نبود فرصت کافی رفتهرفته این جلسهها متوقف شدند. پس از انقلاب نخستین جلسه این جمعیت در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ در خانه دکتر عزتالله سحابی برگزار شد – شرق ۱۲ آذر ۱۳۸۰