روایتی از حمله شبانه ساواک به منزل آیتالله خامنهای
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۲۶۹۴۴۰۵
این روایت به زبان عربی در کتاب «انّ مع الصبر نصراً» -خاطرات خودگفته رهبر انقلاب اسلامی از دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی- آمده است. این کتاب توسط دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای همزمان با ایام دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی منتشر شده و ترجمهی فارسی آن نیز به زودی روانهی بازار خواهد شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش پایگاه اطّلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال [۱۳۵۶]در خواب بودم که در زدند. از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست، شخصاً برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم، دیدم افرادی با مسلسل و هفتتیر ایستادهاند! به ذهنم گذشت که آنها عدّهای چپی هستند و قصد تصفیهی مرا دارند؛ چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطّلاع داده بود که چپیها دست به کشتار و تصفیهی اسلامگراها زدهاند، و از من خواسته بود که هشیار و مواظب باشم. چپیها در کرمانشاه شبانه به منزل آقای موسوی قهدریجانی ریخته بودند، دست و پای او را بسته بودند و قصد کشتنش را داشتند که در یک حادثهی غیرمنتظره توانسته بود بگریزد و از مرگ نجات یابد. این مسئله هنوز در ابهام است و برای روشن شدن آن اقدامی نکردهایم.
به محض آنکه چنین فکری به ذهنم آمد، فوری به بستن در اقدام کردم. آنها کوشیدند مانع بسته شدن در شوند، امّا ترس از مرگ به من قدرت بخشید و زورم بر آنها چربید و در را بستم. بعد به فکرم رسید که آنها ممکن است از دیوار بالا بروند یا از راه دیگری وارد خانه شوند. آنها با اسلحهی خود شروع به کوبیدن به شیشهی ضخیمی که روی در منزل بود، کردند و آن را شکستند. در همان حال که من به راهی برای نجات میاندیشیدم، یکی از آنها فریاد زد: «به نام قانون، در را باز کن». از این حرفشان فهمیدم که از مأموران ساواک هستند. خدا را شکر کردم که برخلاف تصوّر من، آنها از چپیها نیستند. به سمت در رفتم و در را باز کردم. شش نفری حمله کردند و در میان درِ بیرونی خانه و درِ محیط اندرونی، با خشونت و بیرحمی مرا به باد کتک گرفتند. در آن هنگام مصطفی که دوازده سال داشت، بیدار شده بود و از پشت شیشهی نازکی که میان من و آنها حایل بود، با حیرت و شگفتی به صحنهی کتک خوردن پدر مینگریست و فریاد میزد. ساواکیها بیرحمانه به کتک زدن من با مشت و لگد ادامه دادند و مخصوصاً با نوک کفش خود به ساق پای من ضربه میزدند. سپس به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به سمت داخل منزل بروم. به آنها گفتم: این جوانمردی نیست که خانوادهام مرا دستبسته ببینند؛ دستبند را باز کنید. دستبند را باز کردند و وارد خانه شدم. دیدم همسرم دلشکسته و ناراحت است و چهار فرزندش هم در اطرافش برخی خواب و برخی بیدارند. کوچکترینشان «میثم» بود که دو ماه داشت. به آنها گفتم: نترسید، اینها مهمانند!
مأموران ساواک به جستوجو و بازرسی خانه پرداختند و تا آشپزخانه و توالت را هم گشتند! همسرم اقدام جالبی کرد: وارد اتاقی شد که من مردم را در آن ملاقات میکردم. این اتاق دو در داشت؛ یکی به کتابخانهام باز میشد، و دیگری به محیط اندرونی. همسرم اعلامیّههای محرمانهای را که در اتاق بود، جمع کرد؛ و من نمیدانم چگونه متوجّه وجود این اعلامیّهها در اتاق ملاقات شده بود و چگونه توانست بدون آنکه مأموران امنیّتی متوجّه شوند، وارد آن اتاق شود. حتّی من هم متوجّه این اقدامش نشدم، تا این که بعدها خودش به من گفت. او این اعلامیّهها را جمع کرده بود و زیر فرش گذاشته بود تا ساواکیها آنها را پیدا نکنند. آنها وارد کتابخانه شدند، آن را وارسی کردند و مقدار زیادی از کتابها و نوشتهها و اوراق مرا برداشتند، که تعدادی از آن کتابهای من هنوز مفقود است.
یک ساعت یا بیشتر، تمام گوشهکنارها و سوراخسمبههای خانه را گشتند، تا اینکه وقت نماز صبح فرا رسید. گفتم: میخواهم نماز بخوانم. یکی از آنها با من تا محلّ وضو آمد. وضو گرفتم و به کتابخانه برگشتم و آنجا نماز خواندم. بعد یکی از آنها هم نماز خواند. ولی بقیّه نماز نخواندند و به بازرسی خانه ادامه دادند. حتّی یک وجب از خانه را نکاویده نگذاشتند! به نظرم من از مادر مصطفی قدری غذا خواستم و بعد از او خواستم مجتبی و مسعود را که پس از بیدار شدن، دوباره به خواب رفته بودند، بیدار کند تا با آنها خداحافظی کنم. هنگام خداحافظی به فرزندان گفته شد: پدرتان عازم سفر است. من گفتم لازم نیست دروغ گفته شود؛ و واقع امر را به بچهها گفتم.
منبع: فرارو
کلیدواژه: رهبر انقلاب انقلاب اسلامی ساواک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۲۶۹۴۴۰۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی اجمالی از زندگینامه، تحصیلات و خدمات حضرت آیتالله رئوفی
ایسنا/هرمزگان آیتالله غلامحسین رئوفی که از عالمان بزرگ و شناخته شده دینی استان هرمزگان بود صبح ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ دارفانی را وداع گفت.
حضرت آیت الله غلامحسین رئوفی فرزند یوسف در سال ۱۳۱۱ در روستای درسنگ معروف به پشتکوه سفلی به دنیا آمد.
وی در شروع تحصیل در مکتب خانه روستا نزد مشهدی عباس رئوفی ختم قرآن و نزد پدر کتب ادب فارسی، بوستان و گلستان سعدی و دیوان حافظ را آموخت.
آیت الله رئوفی تقریبا یکسال پس از پایان جنگ جهانی دوم در ۱۲ سالگی برای فراگیری معارف دینی عازم نجف اشرف در کشور عراق شد.
وی در نجف اشرف در مدرسه قزوینی مشغول به تحصیل علوم و معارف دینی شد.
ایشان پس از برطرف شدن مشکل مسکن مقدمات دروس حوزوی را نزد برخی از مدرسین و فضلا به اتمام رساندند و سپس سیوطی و حاشیه را نزد حجت الاسلام سید جلیل یزدی خواندند و مطول را نزد شیخ محمد علی مدرس افغانی، لمعه را نزد آیت الله شیخ علی اصغر اراکی و آیت الله شیخ محمد علی سرابی کتب سطح عالی را نزد آیت الله سید محمدباقر محلاتی، آیت الله سید احمد حسینی اشکوری و آیت الله سید علی فانی و شیخ مجتبی لنکرانی و فلسفه را نزد آیت الله میرزا مسلم ملکوتی گذراندند.
وی دروس خارج را نزد آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی شاهرودی و آیت الله العظمی حکیم و فقه را در محضر امام خمینی گذراندند.
حضرت آیت الله رئوفی پس از ۱۶ سال تحصیل با اجازاتی از آیت الله العظمی امام خمینی (ره)، آیت الله العظمی خویی، آیت الله العظمی میرزا عبدالهادی حسینی، آیت الله العظمی شاهرودی، آیت الله العظمی سید محسن حکیم، ایت الله العظمی سید محمدباقر محلاتی، آیت الله سید احمد اشکوری، آیت الله العظمی حاج آقا بزرگ تهرانی برای ترویج دین و نشر معارف به زادگاهش عزیمت کرد.
وی ۶ سال در زادگاهش برای نشر معارف دینی در بین مردم سکونت داشتند و مجددا برای ادامه تحصیل به نجف اشرف بازگشتند و ۶ سال دیگر در نجف به تحصیل معارف دینی پرداخت.
پس از اتمام تحصیلات حوزوی این عالم وارسته مجدد به ایران بازگشت و در توکهور و هشتبندی از حدود سال ۱۳۶۵ سکونت گزید که منشأ رشد و توسعه سریع آن شد.
حضرت آیت الله رئوفی در طول عمر با برکت خود منشأ خدمات گسترده ای شامل تأسیس مسجد و حسینیه امیرالمومنین در سال ۱۳۵۰، پخش اعلامیه های حضرت امام و فعالیت علیه رژیم ستم شاهی بود که در اوایل دهه ۵۰ منزل ایشان توسط ساواک به جرم حمایت از نهضت امام و پخش اعلامیه های وی محاصره شد و این بازرسی ها و بازجویی ها تا پیروزی انقلاب ادامه داشت.
همراهی با روحانیونی همچون مرحوم حجتالاسلام عباسی نماینده سابق مردم شرق هرمزگان در مجلس شورای اسلامی، آیت الله درویشی و ... شرکت در راهپیمایی های دوران انقلاب در شهرستان میناب، برگزاری مراسم مذهبی و تبلیغی در حسینیه امیرالمومنین با دعوت از روحانیون و سخنرانان، برپایی راهپیمایی های دوران انقلاب در منطقه توکهور و هشتبندی از دیگر خدمات حضرت آیتالله رئوفی بوده است.
حضرت آیت الله رئوفی در طول دوران پر برکت حیات خود پیگیری های گسترده ای برای عمران و آبادانی منطقه توکهور و هشتبندی با دعوت از مسئولان ملی، استانی و شهرستانی انجام داد که زمینه ساز حضور مستمر استانداران مختلف در این منطقه برای رفع مشکلات شد.
پیگیری احداث راه اصلی منطقه توکهور و هشتبندی به مرکز شهرستان، حل اختلافات بزرگ قومی در مناطق مختلف شامل شرق استان، جنوب کرمان و سیستان و بلوچستان و... از دیگر خدمات حضرت آیتالله رئوفی است.
از سال ۱۳۶۱ تا پایان عمر در ایام سال تحصیلی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس مشغول بودند و در سایر ایام سال در زادگاهش توکهور و هشتبندی حضور داشت و ضمن برگزاری مراسم مذهبی، پذیرای مراجعان زیادی از مناطق مختلف استان و حتی استانهای همجوار برای رفع مشکلات و حل اختلافات بود.
انتهای پیام